این آلام را بغض هم جواب کرده است...

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن
جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد حرف نیست
درد نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
( مرحوم قیصر )

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

از طلا تا مس/ بوسیدن روی تغییر!

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ

در ماه گذشته برگزاری چهارمین دوره جشنواره فیلم مردمی عمار این نوید را در دل ما زنده نگه داشت که سالنی هست برای نمایش کارهای "هنرمندان ارزشی" و مردمی هستند در طلب حقانیت و حقوق رسانه ای  ادا نشده شان.

تا چند روز دیگر هم برگزاری جشنواره فیلم فجر به عنوان بزرگترین رویداد سینمایی جمهوری اسلامی، آغاز بکار خواهد کرد. و این یعنی داغ شدن تنور فیلم  و سینما. بخاطر همین گفتم در این اوضاع سینمای «نَفس زده» ی ما، پیدا کردن روزن نوری، بسیار چشم ها را خیره خواهد کرد. ولی امان از یک چکه نور!

فیلم بوسیدن روی ماه را 1 ماه پیش از بقالی خریدم! فیلمی که در جشنواره فجر سال 90 حضور داشت و آخرین اثر از کارگزدان "طلا و مس" هست. سعی کردم فهم خودم رو از فیلم  بنویسم و نه نقد :

فکر میکنم پیام های اصلی فیلم از زمانی  شروع می شود که شخصیت اول فیلم، خانم احترام السادات (که مادر شهید است) سوار بر اتوبوس می شود.اورویش  را از پنجره به سمت خانم جوانی که بغلش نشسته بر می گرداند و میگوید: " چقدر زود همه چیز عوض میشه". کمی جلوترهم در کنار مسیر اتوبوس شاهد تصادفی هستند که یک موتور سوار جان داده و صحنه دلخراشی بوجود آمده. اینجا خانم بغل دستی می گوید : "خدا به مادرش رحم کنه" . و در اینجاست که مادر شهید کمی ( فقط کمی ) منقلب میشود.(و اگر مجبور نبود، همین یه ذره هم نقلب نمیشد، با در نظر داشتن این نکته که فرزند او مفقود الاثر است)

         اگر حوصله خواندن این متن رو ندارید حرف آخر رو همین اول بشنوید: میشد نام این فیلم را گذاشت "همه چیز عوض شده!"



اولین چیزی که عوض شده عباس آقا، رفتگر پارک است که بازنشست شده. دومین چیز در حال عوض شده کارکنان بنیاد شهید هستند که همگی یا بازنشست شده اند یا دارند می شوند.از خود ساختمان بنیاد هم نمی شود گذشت،جایی که در حال تغییر و نوشدن است و در کنار آن قرار است بنای جدیدی احداث شود آن هم با زیر بنایی کاملا عمیق و بی هیچ شباهت به گذشته! دیگر حتی پلاک خانه احترام سادات هم عوض شده، دیگر نمی توانید خانه مادران شهید را پیدا کنید. خانواده های شهدا در این فیلم درگیر مسائل قانونی و عدم درک واقع شده اند- وحتی نزدیک ترین افراد به شهدا در خانواده شان نیز درک نمی شوند-. و البته همه چیز عوض شده!

مخاطب همیشه دنبال انتظار خودش از شخصیت ها می گردد ولی وقتی میبینید که یک گسل عمیق بین باور و شخصیت فیلم، وجود دارد، دیگر نمی شود آن را به حساب سلیقه شخصی کارگردان گذاشت.مثلا شهیدی که به آهنگهای دایوش و فرهاد گوش می کرده و مادرش انرا بر حسب اقتضای سنی توجیه می کند، خود اتهام بزرگی است به فرهنگ شهادت. نمیگویم همه شهدا از اول معصوم بوده اند ولی در این حد نبوده اند که آنها را عاشق پیشه و سرگشته ی یک عشق دنیایی نشان دهید . این توصیفات را هم میشد برای یک سرباز کشته شده جنگ جهانی دوم بکار برد،اما فرق او ( یا مادرش) با کشته شده در راه اسلام و حق چیست!؟ در این فیلم که فرق خاصی ندارند. وحید یامین پوراین مادر شهید را یک فرد "خوبِ خنثی" مینامد، همان اشکالی که در طلا و مس هم به نوعی وجود داشت.

از دیگر نکات نشان داده شده در فیلم، جایی است که مهندسان در حال اندازه گیری در کوچه خانه احترام سادات هستند تا انجا را تخریب کنند و اوتوبان احداث کنند.همچنین در محل بازیافت خودرو های فرسوده، احترام سادات از پیری خود مینالد و میگوید ما هم مثل این خودروها اسقاطی شده ایم.این دو پیام در راستای القای تغییرند ولی بسیار تند و بی ملاحظه هستند. حتی نشانه ها هم باید برای تفهیم پیام خود ادب داشته باشند و این دردآور است که عناصر ارزشی را دستمایه فیلم های خود کنیم تا پیامی نه چندان عمیق و اصالت دار را گوشزد کنیم.

آقای فیض شخصی است که جای آقای مصطفوی را در بنیاد شهید گرفته، او جوانی است با ظاهری مذهبی و جاه طلب که می خواهد خود را به رده های بالاتر سازمان نزدیک کند و این شخصیت خیلی خوب درآمده. تنها چیزی که او را موظف به انجام کار می کند مقررات آنجاست. او و طیف همکاران هم سن و هم دورانش، درد و مشکل خانواده شهدا را مشکل خود نمی دانند و حاضر نیستند گامی فراتر از قوانین برای آنها بردارند. در مقابل آنها آقای مصطفوی وجود دارد که بدون داشتن مسئولیت ( و تبعید شدن به کارگاه بازیافت خودرو) حاضر است هرکاری برای آنها انجام دهد و البته این شخصیت میتوانست خیلی بهتر از اینها از کار دربیاید.

این ها اکثرا نقاط ضعف و ایرادات موجود در فیلم از نظر من بود.ولی اگر فیلم را بار اول و بدون توجه به پیام هایش ببینید بسیار سرگرم کننده و گاهی تاثیر گذار خواهد بود. مثل آنجایی که مادر آن یکی شهید(فروغ خانم) به سالن شهدا می رود، و بعد از چند ثانیه صدای گریه و فریادش میاید، واقعا تاثیر گذار بود!من به کارگردان بابت این صحنه تبریک میگویم چون باعث شد کمی چشممان تر شود.

این فیلم خیلی نکته و جای دقیق شدن دارد و میتوان کلی کشفیات جدید از آن داشت (حتی کشفیاتی که خود کاگردان هم فکرش را نمی کند!) . توصیه میکنم که فیلم «بوسیدن روی ماه» را حتما ببینید چون ارزش دیدن را دارد. و حرف آخر اینکه،بسیاری از گره های ذهنی بوجود آمده از دیدن این فیلم، با دیدن پشت صحنه آن برطرف شد!

پ.ن 1: این فیلم در جشنواره فجر سال 90 اکران شده و ما اینجا توی شهرستان تازه دستمون بهش رسیده! با این حساب فیلم های امسال رو هم دو سال دیگه خواهیم دید! اون هم نه همه ی فیلمها، فقط بعضّی! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۶
اسماعیل

نظرات  (۶)

عاقا دقیقا از کدوم بقالی خریدید فیلم رو؟؟
میشه بدید ماهم ببینیم؟!آدرس میدم پست کنید برامون...با سپاس
مچکریم
پاسخ:
آخرین خبر:
" بقالی سرکوچه ما از استقبال بی نظیر مردم از فیلم بوسیدون... در پی نقد شدن آن در وبلاگ آلام خبر داد!"

سلام...
ممنون از نقد فیلم .....

این فیلم نقطه مثبت هم داشت؟
پاسخ:
نکته مثبتش "فیلم" بودن بود! فکر میکنم کارگردان فهمیده حرفش رو میتونه توی چه قالبی بریزه و به خورد تماشاگر بده، و از نظر خود ایشون قالب زیاد مهم نیست. در این مصاحبه درباره طلا ومس، که همچین حرفی میگه
کامنت های حدیث که میزارید خوب هستن. گریه ی جبرئیل هم عالی بود. انشاالله قطع نشه. 
 سلام....
کمی برای دلمان....
************************
گریه جبرئیل....
گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت ... ؛
جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟ این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد ؛
یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود ؛
در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید ؛
جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی ، حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز 5 باز نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند ... !!!

سلام....ایام ولادت حضرتش برشما مبارک....

1*امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَةٌ تُحیطُ بِها.»:
هیچ بلایى نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتى است.
*************
2*«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نیکان به نیکان، ثوابست براى نیکان. و دوستى بدان به نیکان، فضیلت است براى نیکان. و دشمنى بدان با نیکان، زینت است براى نیکان. و دشمنى نیکان با بدان، رسوایى است براى بدان.

سلام
مهمانید و میزبانیم با....

*************
نرگس شیراز
http://zareh.blog.ir/post/336

سلام کا. خدا قوّت! اومدم و دیدم.
مثل خودم یه خورده کم کار شدی ها! :))))))))))))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">