استعمار نوین
می گویند در "استعمار نو" ، دیگر بحث سلطه ی میدانی بر یک مملکت مطرح نیست. دیگر نیازی نیست حتی یک پادگان نظامی هم در کشور مستعمره وجود داشته باشد. در کشورهایی هم که استعمارگران پایگاه نظامی دارند، یا مانند بحرین هستند که استعمار نو آنجا هنوز در مرحله ی گذار است یا مانند کشورهای اروپای شرقی که قدرت تولید فکر خود را در گنجه گذاشته اند و آرزو دارند که آمریکای دیگری شوند. حال اگر این کشور قدرتمند که بت آنهاست، درخواستی را داشته باشد، طبعاً سمعاً و طاعتاً !
کار "استعمار نو" با یک سفارت خانه هم راه می افتد. چون فقط نیاز به رفت و آمد و ایجاد پل های ارتباطی با سران کشور مستعمره و دعوت از آنها برای دیدن پیشرفت های موجود و ترغیب به اینکه شما نیز میتوانید مثل ما پیشرفته باشید، هست. و این تنها برای تسهیل تجارت و تبدیل کشور "نو مستعمره" به بازاری برای "استعمار گر" است.در این راستا، آن کشور ضعیف زیاد نباید تقلا کند و مصرف کننده ی خوبی برای کالاهای آنها باشد و دست به تولید و نوآوری آنچنانی نزند! در عوض آقایان استعمارگر لطف می کنند و شعبه هایی از کارخانجات شان را ( که عمدتا کالاهای خوراکی یا مصرفی تولید می کنند) به این کشورها منتقل می کنند و با ایجاد شغل، منّتی هم بر سر آنها می گذارند! همچنین خدمات گارانتی که جای بسی تشکر دارد!
(این احتمال هم وجود دارد که کشور مستعمره اینچنین توافقی را نپذیرد، آنگاه است که در یکی از مرزهای مشترک با یکی از همسایگانش، ناگهان گروهی مسلح و تندرو اعلام موجودیت میکنند! البته خدا داند که از کجا آمده اند! بگذریم... )
ارز رایج در این کشورهای ضعیف معمولاً همیشه کم ارزش تر از ارز کشور استعمارگر است، پس هزینه ها در آنجا به مراتب کمتر از آن کشور به اصطلاح پیشرفته ی غربی است و تولید در آنجا صرفه اقتصادی دارد. یعنی کارخانه ای در آنسوی دنیا که هزینه های تولید و صادرات را کاهش می دهد و در همان منطقه نیز، کشورهای مجاور را تغذیه می کند.
امروز اگر می بینیم که غرب با برنامه هسته ای ما سرناسازگاری دارد، از همین باب است. ما با علمی که در این زمینه داریم، بازار غربی ها را به هم می ریزیم. دیگر انحصار رادیو داروها در اختیار آنها نخواهد بود. دیگر آنها تعیین کننده نرخ در این بازار نیستند. ( به طور مشابه، در سایر زمینه ها نیز، آنها نمی خواهند که ما پیشرف کنیم و مثلا اگر سراغ انرژی هسته ای نمی رفتیم، می گفتند فعالیت های آزمایشگاهی شما، باعث ایجاد نگرانی در منطقه از بوجود آمدن یک تولید کننده ی بمب های شیمیایی شده است!) شاید باورش سخت باشد ولی نسبت مساله امنیت اسرائیل به مساله از دست ندادن بازار، مانند نسبت شعار است به دغدغه! به مانند آنجایی که پس از حوادث 11 سپتامبر، بوش پسر می گوید : "امروز سبک زندگی آمریکایی در خطر است." یعنی همان مصرف گرایی، که یک قرن است آمریکا را مبدل به پرمصرف ترین کشور جهان کرده است. کشوری که با داشتن حدود 5 درصد از جمعیت جهان، نزدیک به 25 درصد از منابع زمین را مصرف می کند. برای آنها چه چیزی می تواند نگران کننده تر از این باشد که دیگر نتوانند این حاشیه امن را داشته باشند!؟
این صحبت ها پیش درآمدی بود برای نقد تفاهم نامه ژنو. جایی که ما متعهد می شویم 5 امتیاز بدهیم و 1 امتیاز بگیریم، و آن هم در زمینه هایی که به اقتصاد طرف مقابل هم کمک می کند. یعنی استقبال خودروسازان اروپایی از توافق با ایران! دیگر اینکه در ازای پول های بلوکه شده، به ما کالا خواهند داد. آن هم جمعا کمتر از 10 میلیارد دلار. (دزدی را تصور کنید که به خانه شما می زند و پول و ثروت شما را به سرقت می برد، و زمانی که او را یافتید و ثروت تان را از او مطالبه کردید، او قبول نکند که یکجا به شما پول را برگرداند! و این خود بسی مضحک است، چه رسد به آنکه بخواهد در قبالش به شما جنسی بفروشد!)
و اگر با این روند قرار است که تحریم ها برداشته شود، خدای ناکرده باید شاهد تعطیلی نیروگاه های گازوئیلی هم باشیم! و باز هم این روند را برد- برد فرض کنیم!
در آخر باید پرسید، اگر ما به راه و هدفمان ایمان داریم، چرا باید حق بردن برای دشمن مان قائل باشیم!؟
پ.ن. 1: باید در اثنای پیش درآمد این نوشته به این موضوع هم توجه داشت که "نو استعمار گران" بدون ابزرا رسانه، هیچ کاری از پیش نخواهند برد.
پ.ن. 2: این نقد به منزله ی آن نیست که تمام آنچه که در ژنو بر آن توافق شده است، صرفاً ظلمی آشکار به ملت و خیانت به دستاوردهای انقلاب اسلامی محسوب می شود. بلکه دستاوردهای قابل توجهی هم داشته است. اما انتظار اینکه در چرخه ی مصرف گرایی غربی قرار نگیریم، کم از انتظار برای به رسمیت شناختن حق غنی سازی کامل نیست.
وبلاگ شما در "نقل قول" پاتوق وبلاگنویسان ارزشی ثبت گردید.
چشم به راه مطالب خوبتان هستیم
با لینک "نقل قول" ، پاتوق وبلاگنویسان ارزشی را به دوستان خود معرفی نمایید.
باتشکر